برای شناخت کسی یا چیزی ، دو راه وجود دارد :

  1. استدلال : استدلالی که برای شناخت خدا استفاده می شود، برهان نظم است.
  2. تجربه : مثلا به فردی می گوییم فرض کن خدا وجود دارد. سعی کن کار هایی که گفته است را انجام دهی تا به نتایجش برسی و اگر رسیدی یعنی خدا واقعا وجود دارد. حالا اگر به نتیجه نرسید، یعنی کار ها کامل ادا نشده و مانند خطا های آزمایشی در علوم تجربی است.
فلاسفه از راه استدلال و از طریق عقلشان به شناخت خدا می رسند.
عرفا از راه تجربه و از طریق دلشان به شناخت خدا می رسند.

شناختی که ما به دست می آوریم ، سه درجه دارد:
  1. علم الیقین : یعنی این که درباره چیزی فقط چیز هایی می دانیم مثلا کسی به ما گفته با لمس آتش می سوزی.
  2. عین الیقین : یعنی این که درباره چیزی ، چیز هایی دیده ایم مثل وقتی که می بینیم کسی که آتش را لمس می کند، می سوزد.
  3. حق الیقین : که بالاترین درجه شناخت است و یعنی چیزی که میخواهیم بشناسیمش را کاملا حس و لمس کرده ایم مثل وقتی که آتش را لمس می کنیم و می سوزیم.
شناخت کامل باید توسط هر دو راه باشد چون هیچ یک از راه ها به تنهایی کافی نیست.
مثلا کسی که فقط از استدلال استفاده کرده ، از دلش شناخت ندارد و کار هایش را از ته دل انجام نمی دهد.
یا کسی که فقط از تجربه استفاده می کند ، خرافاتی است و کار هایش دیگر عقلانی نیست و می تواند نتیجه اشتباهی از شناختش بگیرد. مانند خوارج ، داعش و ...

صفات ثبوتی و سلبی
صفات ثبوتی ، صفاتی هستند که در خدا ثابت اند و هرگز تغییر نمی کنند مانند دانا بودن، توانا بودن، بخشنده بودن و ...
صفات سلبی ، صفاتی هستند که خداوند آن ها را ندارد مانند نادانی، ضعف و ...

صفات ثبوتی و سلبی کاملا مخالف اند.
دلیل وجود صفات سلبی، این است که اگر ما خودمان را با خدا مقایسه کردیم، گمراه نشویم.

در عبادات، ما در مورد صفات ثبوتی خدا را حمد کرده و مورد صفات سلبی خدا را تسبیح میکنیم.